در عرصهیِ ادب و هنر، «مؤلـف» و «تألیـف» از جملـه واژههایِ بحث برانگیز بوده و هستنـد. جایـگاهِ محـوریِ مؤلف در دورانِ مختلف از جنبههایِ متفاوت، مورد توجه قرار گرفته است. در دوران معاصر نیز نظریههای نقدِ ادبـی دربارهی جایگاه مؤلف، سهم بهسزایی در شکلگیریِ دیـدگاههایِ جدیـد داشتهاند. مایـکل راک، طـراح و محقق، با انتشارِ مقالهیِ «طراح به مثابهی مؤلف» بحثی را در دنیایِ طراحـی پیـش کشیـد که تا پیش از آن با چنان صراحتی دربارهیِ طراحی مطرح نشده بود. تا آن زمان، اکثر بحثهای مؤلف مـدار و انتقـادی نسبت به جایگاه مؤلف، مربوط به حوزهی ادبیات میشدند. در پژوهشِ حاضر که به شیوهی تحلیلی و با تکیه بر منابع مکتوب و مصاحبهای تدوین شده، به این پرسش پرداختـه شده است که «نظریهیِ طـراح به مثابه مؤلـف دارای چه ابعادی است؟» و «در فرایندِ طراحی چگونه بهکار میآید؟». نتیجهیِ حاصل از بررسی و تحلیلِ نظریههای مؤلفمدار و رویکردِ طراح بهمثابه مؤلف نشان میدهد که تألیف در طراحـی از آن جا قابلِ طـرح است که برخی از طراحان در هدایتِ یک پروژهیِ گروهیِ طراحی، ردِپای خاص خود را در آن پروژه بهجای میگـذارند؛ تشخصـی که مخاطب آن را تشخیص میدهد و عاملِ تمایزِ یک طراح از دیگری است.